۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «فیزیوپاتولوژی» ثبت شده است

امورات اداری آخر میکُشند مرا!

سلااااام بر ارواح بزرگوار صفحه ی کاکتوس پیر. برای شما و به عشق شما فقط مینویسم. حس خوبیه که کسی نمیخونتم :) 

من همیشه دم عید رو دوست داشتم. چون دم عید دانشگاه و مدرسه و کلاس و ملاس و فلان و بهمان رو هواست. همه تعطیلن :) در واقع عید ایرانی جماعت از اواسط اسفند شروع میشه تا اواسط فروردین. در این حین امسال ولی یک استرس ویژه همراهمه! کارهای اداریم! 

بله کارهای اداریم. کرونا که اومد مجبور شدم کارهای اداریم رو یکسال پشت گوش بندازم اما الآن با توجه به اینکه بعد عید کلا توی بیمارستانم و جنازه به خونه میرسم و وقت نمیکنم کارهای اداریم رو انجام میدم، پس مجبورم قبل عید همه رو اوکی کنم. 

تعویض گواهینامه: همین سر کوچمون در آرامش و صلح اوکیش کردم فقط مونده که فردا برم و معاینه ی چشم بشم تا تایید نهایی بشه و بعد یکماه به دستم میرسه. 

کارت دانشجویی: رفتم از دانشگاه گرفتم و حقیقتا ذوق کردم براش. 

مطب پوست: باید بذارم بعد امتحانات برم چون اصلااااا وقت نمیشه. درنتیجه موکولش میکنم به 25 ام اسفند به بعد. 

پاسپورت: بییییییییب (ارور). نشد آقا. کلی صف وایسادم توی همین پلیس +10 سرکوچمون. تا نوبتم شد گفتن پس کارت ملیت کو کوچولو؟ گفتم عمرش رو داده به شما، چیزه کارت ملی ندارم خب. گفتن برو بزرگ شو بعد بیا. کارت ملیت یا اون برگه کاغذی که بعنوان کارت ملی موقتا بهت میدن رو بگیر بعد بیا پیشمون عمویی. رفتم چندین دفاتر پیشخوان برای کارت ملیم. گفتن خانوم کوچولو ما تو کار کارت ملی نیستیم. باید بری فلان جا. پاسکاریم کردن اینور اونور تو ترافیک غیر قابل تحمل ساعات اداری تهران! خلاصه رسیدم دفتر پیشخوان مذکور . فرمودن: عه ما تو کار تعویض کارت هوشمند نیستیم. شما مشکلت اساسیه. بدو برو اداره ثبت احوال مرکزی. گفتم چشممم. حالا آدرس کجاست؟ مرکز شهر! یا اکثر امامزاده ها! تا برسم اونجا نزدیک بود 10 تا موتور زیر بگیرم. در ضمن کلیه ی جریمه های طرح ترافیک رو هم به جون خریدم :دی آخرش انقدر توی ترافیک و شلوغی موندم که دیدم ساعت 3 شد و من هنوز نرسیدم. از اونور هم ساعت 3 وقت معاینه چشم داشتم و اونم کلا پرید :/ دست از پا درازتر برگشتم خونه . الآن هیچی به هیچی. امتحاناتم هم پی در پیه و نمیتونم دیگه وقت خالی کنم تا برم و کارت ملیم و بدنبالش پاسپورتم رو اوکی کنم. اف بر من. تف بر امورات اداری. 

امیدوارم درست شه فقط. چون درست نشه از طرف مامانم و خواهرم و خانواده ی مادریم به 4 جز غیر مساوی تقسیم میشم. چون قراره عید برن مسافرت خارج از کشور و اگر من پاسپورت نداشته باشم چیز میخوره تو سفرشون. 

-------------------------------------------------------------------------------------------

همه ی اینارو گفتم به چی برسم ارواح گرامی؟ یکشنبه رفتم شهر دانشگاهمون. کارهای دانشگاه رو که انجام دادم گفتم بذار برم این «ف» رو دم خونه شون سورپرایز کنم. قرار بود کلا 5 دقیقه ببینمش و برگردم. نشد عاغا. هیپنوتیزمم کرد من رو برداشت برد پارک بعدشم برد کوه بعدشم برد لب رود و طبیعت. عجییییب چسبید. عالی بود. بعد یکسال روی طبیعت دیدم. البته با ماسک. چون خانواده ی «ف» بیماری کرونیک دارن و من واقعا نمیخوام آسیبی بهشون برسه. خوش گذشت ولی. خیلییییییی. پیش «ف» انرژی های خوبی میگیرم. استرسم کمتر میشه. بی چشمداشت بهم محبت میکنه. خب من آدمی ندیدم دور و برم که بدون چشم داشت بهم محبت کنه. واسه همون وقت هایی که کمبود محبت دارم میرم چت هاش رو میخونم و حالم بهتر میشه. من از اون یاد گرفتم که میشه بدون حساب و کتاب محبت کرد. البته هنوزم گاهی کینه ای و اهل حساب کتاب هستم اما سعی میکنم درست شم. دوستیمون داره 10 ساله میشه و من واقعا دلم میخواد هیچوقت این دوستی تموم نشه. امیدوارم. 

-------------------------------------------------------------------------------------------

امتحانات تموم بشه کل کوچه رو شیرینی میدم. بیخود نیست که. یکساله دقیقا یکساله که دارم امتحان میدم. خوشحالم که تا چند هفته دیگه مقطع سخت فیزیوپاتولوژی تموم میشه :) و البته وارد مرحله ی دهن سرویس کن تر استاجری میشم. شدیدا استرس اون مرحله رو دارم ولی در کنارش ذوق هم دارم آقا. الکی نیست که! قراره بشیم بی خاصیت ترین عضو بیمارستان های دولتی (تعریف علمی کلمه ی استاجر) و خب خوشحالم. 

  • ۱ | ۱
  • نظرات [ ۱ ]
    • یک کاکتوس
    • سه شنبه ۱۲ اسفند ۹۹

    اسفند نارنجی

    اسفند زیباترین ماه ساله. حتی اگه کرونا خسته ت کرده باشه، حتی اگه توی امتحانات فیزیوپات خفه شده باشی. اسفند نارنجی ترین آسمون سال رو داره، هواش لطیفه. بین سوز سرد و نسیم هی میره و میاد. اسفند قشنگترین بلاتکلیفی دنیاست

    میگن تا شهریور 70% مردم کشور قراره واکسینه بشن. امیدوارم ... دیگه خسته شدم. کمتر رعایت میکنم/ میکنیم. متاسفانه البته. 

    توی امتحانات غرق شدم. اولین باره برای خودم هدفگذاری نمره کردم و تا حدودی موفق بودم. تونستم نمراتم رو بکشم بالاتر. احتمالا تا 25 اسفند امتحان خواهم داشت. دیگه بعد از اونم استاژری و بیمارستان :))))))))))))) 

    دو روز بعد امتحان سمیولوژی2 دارم و تقریبا هیچی نخوندم اما ظاهرا ساده ست و گرفتن 20 توش عین آب خوردن. حالا شروع میکنم امشب. 

    کتاب سمیولوژی باربارا بیتز پریروز به دستم رسید و بعنوان مطالعه ی خارج از امتحان و کلاس، خوندمش و عاشقش شدم. برنامه چیدم عید این کتاب 1227 صفحه ای رو حداقل تا نصفش بخونم :) 

    امتحان ایمونولوژی بالینی داشتم چند روز پیش. عالی خونده بودم براش. امتحان شروع شد. همه چیز داشت خوب پیش میرفت و سوالات معقول. نتم هنگ کرد و از سایت امتحان خارج شدم و هرکار کردم دیگه نتونستم وارد شم. داشتم تا مرز سکته میرفتم که دیدم توی واتساپ همه ی بچه ها شروع کردن به نوشتن اینکه «چرا سایت هنگ کردههههههههه؟» اونجا شستم خبردار شد که فقط مشکل من نیست و نفس راحتی کشیدم. از طرفی استرس این رو هم داشتم که خب پس امتحان چی میشه؟ 4 دقیقه مونده به تموم شدن تایم امتحان، سرور سایت درست شد و مسئول آزمون ازمون خواست که امتحان بدیم و قول داد که وقت بهمون اضافه میکنه. ما هم وارد شدیم و ریلکس شروع کردیم به ادامه پاسخگوئی. دیدیم تایم اضافه نمیشه اما باور نکردیم که اضافه نخواهد شد. خیلی ریلکس داشتم سوالات رو جواب میدادم. 5...4...3...2...1...0... تایم امتحان تموم شد. سایت بسته شد. نمره هم بهم داد!!! از 40 سوال 22 تا رو جواب داده بودم و 20 تاش صحیح بود. :////// من سرعتم از همه بهتر بود خیلیا 10 تا کمتر سوال جواب داده بودن. مسئول آموزش گفت امتحان کنسله و باید ثابت کنید که سرور هنگ کرده و شما دروغ نمیگید:////// آره 160 نفر داشتن دروغ میگفتن ://// خلاصه قرار شد شورای دانشگاه تصمیم بگیره که چه گلی به سر دانشجوی بدبخت بگیره. نتیجه این شد که دوباره ازمون امتحان ایمونولوژی قراره بگیرن. حیف شد راحت میتونستم 18-19 بگیرم از اون امتحان. همیشه و در همه حال دانشجو ضرر میکنه تو دانشگاه ما :/ چه تقصیر دانشجو باشه چه نباشه... .

    یه برنامه دبش چیدم برای مرور فیزیوپات و فارماکولوژی و پاتولوژی توی عید. سمیولوژی هم قراره بخونم و فیلم های آسکیش رو ببینم. امیدوارم که بتونم. 

    آقا این گروهبندی های استاژری چقدر پیچیده ست. فعلا این گروهی که توش من و رفیق صمیمیم عضویم گروه زرنگاست و حقیقتا از خوشحالی در پوست خود نمیگنجم. قراره با هم درس اینا بخونیم و فکر میکنم این برای من خوب باشه:) ولی از 3-4 تا گروه پیشنهاد داشتیم و این گروه رو انتخاب کردیم چون بهترین گروه از نظر ما همینه. امیدوارم پشیمون نشم. 

    آقااااا استتوسکوپم رسید و روزی 2 بار از ذوق چکش میکردم. روپوشم که توی کمد آویزونه رو عین عاشقان کم عقل هر روز میپوشیدم و استتوسکوپ رو مینداختم تو گردنم و به خودم نگاه میکردم تو آینه. البته الآن دیگه این کار رو ترک کردم چون انتظار بعد عید رو برام سخت تر میکنه. 

    بعد عید احتمالا فعال تر بشم و روزمرگی های بیمارستان رو اینجا بنویسم. امیدوارم که پایبند بمونم. 

    یه کتاب خریدم به اسم شکفتن ها و رستن ها اثر استاد فریدون مشیری. به طرز قشنگی استاد توی این کتاب، قطعه شعرهایی که خودش خوشش میومده از شعرای مختلف جمع کرده و کتاب حقیقتا خفنیه. توصیه میکنم. 

    عید شاید چندتا بخش نقد کتاب و فیلم و سریال هم توی پست هام گنجوندم و به وبلاگ یه جون دوباره بخشیدم. 

    چقدر من کار دارم واسه این عیییییییید. :دی

  • ۱ | ۱
  • نظرات [ ۱ ]
    • یک کاکتوس
    • پنجشنبه ۷ اسفند ۹۹
    انسان حیوانی‌ست گرسنه‌ی دیدن و دیده شدن؛
    آنچه که من و ما را به نوشتن در مقابل انظار عموم واداشته، همین میل به موردتوجه واقع شدن است. فکر به اینکه ساعتی، دقیقه‌ای، لحظه‌ای از روز شما را دزدیده‌ام، حسّ غرور جنون‌آمیزی را در من می‌پرورد. حلّ در اجتماع شدن همان چیزی‌ست که خاک خشک وجودم، تشنه‌ی آنست.
    ـــــــــــــــــــــــ
    برای تو مینویسم. برای تو که روزی اتفاقی، وبلاگم را پیدا میکنی، واردش میشوی و با تک تک نوشته هایم انس میگیری و میگویی:«چقدر من!». از ابتدا تا انتهای نوشته هایم را به دقت میخوانی و تعمق میکنی و باز هم میخوانی. برای تو مینویسم غریبه جان. خوش آمدی :)
    ________
    هشدار: بعد از خوندن مطالب این وبلاگ ممکنه بگید: واه چه پزشک خلی.
    منم دقیقا همینو میخوام.
    ۲۰ شهریور دوتا صفر
    ________